top of page

ندا

jshirani1

Updated: Jul 14, 2024











بر برگِ گل نبشتم با خونِ دل شعاری

تا بر تواَش بخوانند فردایِ نوبهاری

با باد همسفر شد نو برگِ نونهالم

بویِ بهارِ جان را تا بشنود نگاری

در این چمن ز خونم نقشی کشیدم آخر

چون بادِ دی وزان شد باید نمود کاری

دُردی ز جام جانان جانانه درکشیدم

تا مدعی بمیرد در حسرتِ خُماری

بی چون طلایِ نابم بر خاکِ ره فکندند

بی بوته کِی شناسد این گونه را عیاری


۱۳۸۸

Comments


bottom of page