top of page
Jamshid Shirani

یلدا

Updated: 4 days ago













جمشید شیرانی

زمستان ۱۴٠۳

 

۱

فردا شاید

دور باشم از این دیار

با دفترِ دیرینه ای

در دست

ایستاده بر فرازِ

چشم اندازی از درختانِ سبز و

بوته های گُلِ سُرخ.

٢

در هوای تُنُک

بال ها بُخار می شود

و

سَرهایِ چندی

می روید از زمین

و انگشتانه هایی نیز

با انگشت های سیمین.

۳

بر چَکادِ کوهِ روان

زنان

آتش می افروزند و

جنگل های نور و نغمه

می روید از سینه های آتشفشان.

۴

خونِ آبی

در جویبارِ جاری

به کلبه می رسد

و پیمانه ی زرّین

لب می گشاید به راز.

۵

خدیوِ خاور

در دشت های سترون

آخرین گاوِ وحشی را

دنبال می کند

و

در میدان

تندیسِ مِهر

بر کاکُلِ جوان

بوسه می زند

۶

عروسِ آفتاب

بر گردونه ی مهر

به خانه ی آراسته

پا می نهد

و

بی مُهرگان

بر صفحه ی شطرنج

به فرجام خویش

می اندیشند.

댓글


bottom of page