top of page

ایزدبانو

jshirani1

Updated: Jul 14, 2024











کسی را دوست می دارم که نامش را نمی دانم

زِ چشمش باده می نوشم، زِ زلفش راز می خوانم

ز ابروی دلاویزش شود چشم دلم روشن

ز گلزار دل انگیزش بهار آید به ایوانم

زِ گرمای نگاهش صورتم چون کوره می سوزد

حریفا باده را بگذار، مست از جامِ جانانم

لبش جز مِهر با من نکته ای دیگر نمی گوید

خطش جز مهر ننگارد به لوح سبز چشمانم

به بستان گلویش قمری عاشق همی خواند

ز صوت دلکشش ریزد شرابِ مِهر در جانم

چو زنبوری به گِردِ عارضش مشتاق می گردم

به بوی آن که کندویش کُنَد یک شام مهمانم

به دندان می گزد لب را که ای گستاخ بیرون شو

به ابرو، پس، اشارت ها که بازآ در گلستانم

دمی بینم که می پاید مرا از زیر چشم، امّا

نمی دانم که می داند که نامش را نمی دانم

Comments


bottom of page