لنگستون هیوز
ترجمه جمشید شیرانی
زندگی را بر می دارم
و با خودم می برم
و بر زمین می گذارمش
در شیکاگو، دیترویت،
بوفالو، اسکرَنتون
هر جا که
شمال و شرق باشد
امّا نه جنوبستان*.
زندگی را برمی دارم
و سوارِ قطارش می کنم
به مقصدِ لُس آنجلس، بِیکرزفیلد،
سیاتل، اُکلند، سالت لِیک،
هر کجا که
شمال باشد و غرب
و نه جنوب.
دلم گرفته از
قوانینِ برده داری،
مردم بی رحم
و ترسخورده،
که بی جُرم و جنایت می کُشند و می گریزند
و می هراسند، آن ها از من
و من از آن ها.
زندگی را برمی دارم
و با خود می برمش
با یک بلیطِ یک طرفه -
گم میشوم در شمال
گم می شوم در غرب
گم و گور!
* معادلی برای دیکسی لند که نامی مجازی از سوی سیاهپوستان برای جنوب آمریکا در دوران برده داری بود.
Comments