جمشید شیرانی
نيزه ى لرزانِ برگ در كفِ باد خزان
خیره ستاده به صف موی کشان خيزران
لوت و تکیده درخت اُستُن بی بار و بُن
رفته ز یاد چمن برگچه ی ارغوان
رود گریزان ز خود همره مرغان به تاب
کف به لب آورده چون در تک و پو مادیان
توده ی غازان به کوچ در افق تنگ و تار
بر سر هر شاخه ای گلّه ی زاغ این زمان
بر تن آهو یکی زبر و خشن پوستین
برّه ی خز پوش او خیره بر این داستان
در پس آهو سمور در پیِ زاد سفر
گالِ بلوطش به کف دانه ی آن در دهان
لاشخوران در هوا در طلبِ طعمه ای
گوش درازان ز بیم در پس بوته نهان
خانه ی ما را خزان خالی و خاموش کرد
گرگ ز صحرا رسید روزْ-سیه شد شبان
روبه بی آبرو بر سر منبر نشست
گشت امام زمان گورکنِِ قلتبان
Comments