فریدریش ویلهلم نیچه
ترجمه جمشید شیرانی
بررسی کتاب ویژه هنر و ادبیات
شماره ۱۶ – دوره جدید – سال چهارم – زمستان ۱۳۷۲
۱
میزانِ درکِ تاریخی مردمِ هر عصر را می توان با بررسیِ روشی که آنان در ترجمه ی کتاب ها و متن های قدیمی و تحلیل رخدادهای تاریخی اتخاذ می کنند دریافت. برای مثال، ما به واسطه ی درکِ بهترمان از تاریخ هرگز به خود اجازه نمی دهیم تا همچون فرانسویان دوره کُرنی۱ و یا حتا دورانِ انقلابِ فرانسه به میراث روم باستان دست یازی کنیم. البته رومیان نیز به سهم خود - بی رحمانه و ساده لوحانه - در هر چه در گذشته ی یونان نیک و متعالی بود دست بردند! آنان همه چیز را فراحالِ خویش ترجمه نموده و گَردِ بال این پروانه را، که تنها ویژگی اش بود - عمداً یا به سهو - زدودند! هوراس۲ برخی سروده های آلسئوس۳ و آرخیلوکوس۴ را ترجمه نمود، پروپرتیوس۵ اشعار کالیماکوس۶ و فیلتاس۷ (که جسارتاً می توان هر دو را همردیفِ تئوکریتوس۸ دانست) را ترجمه نمود. این مترجمان بر تجربه های شاعر و نمادهای حاصل از آن در شعرش ارجی نمی نهادند. اینان چون خود شاعر بودند بالطبع به پدیده ی الهامِ شاعرانه (که تعلق به دورانِ پیش از درکِ تاریخ داشت) به دیده ی تردید می نگریستند. آنان به صُوَرِ خیالِ فردی، رسومِ ملّی، نامِ شهرها، مناطق یا اعصار بی اعتنا بودند و بی درنگ معادل های رومی را جایگزین آن ها می نمودند. آنان ظاهراً از خود چنین می پرسیدند: "آیا ما باید به سودِ اهدافِ خویش غبار از کهنگی ها زدوده و در بنایی نو ساخته برای خود آرامشی فراهم آوریم؟ چرا باید روحِ خود را در این پیکر بی جان بدمیم؟ مگر نه آن است که این پیکر مُرده است و هر چیزِ مرده زشت؟" این شاعر-مترجمان نمی دانستند چگونه باید از ویژگی های تاریخی این نوشته ها لذت برد. هر چیزِ کهنه و ناآشنا آزارشان می داد. آنان می خواستند با به کار بستنِ روشِ خود موجباتِ پیروزی دیگری را برای رومیان فراهم آورند. در آن زمان، البته ترجمه کردن همانا مفهومِ غلبه کردن را داشت (نه تنها به این سبب که ابعادِ تاریخیِ این متون حذف می شد بلکه به این دلیل نیز که هاله ای از معاصر بودن به آن افزوده می گشت). از همه مهم تر آن که نامِ شاعرِ اصلی را برداشته، نامِ مترجم را به جای آن می گذاشتند. این ها همه توسطِ اعضای امپراطوریِ روم، با وجدانِ آسوده و بدون علم به این که چنین عملی در حکمِ سرقت است، انجام می پذیرفت.
۲
در ترجمه از زبانی به زبانِ دیگر دشوارترین کار برگرداندنِ ضربآهنگِ سبکِ نوشتار است: یعنی همان چیزی که ریشه در خصلتِ قومی، یا به لحاظ وظایف الاعضایی، در شدتِ معمولِ سوخت و سازِ آن قوم دارد. برخی ترجمه ها که حتا با حسنِ نیّت انجام شده اند چیزی جز تبدیلِ غیر ارادیِ متنِ اصلی به کلی بافی نبوده و در نتیجه می توان آن ها را تقریباً جعلِ اسناد به حساب آورد. علت این است که آن ها قادر نبوده اند ضرباهنگِ دلیر و سرزنده ی متن اصلی را، که ضامنِ مصونیّتِ خواننده در برابرِ کلمات و اندیشه های هولناک است، ترجمه نمایند. به نظرِ من آلمانی زبان ها، اغلب از بیانِ این ضرباهنگِ مهیج و بسیاری دیگر دقائقِ جسور و دلپذیرِ اندیشه ی آزاد و بی تقیّد عاجزند. درست به همان ترتیب که بوفو۹ و ساتیر۱۰ برای حواسِ نفسانی و شفاهیِ آلمانی ناآشناست، نوشته هایِ آریستوفان۱۱ و پترونیوس۱۲ نیز برای آنان ترجمه ناپذیرند.
در زبانِ آلمانی مقولاتِ تجملی، غیر سیّال و ثقیل، یعنی تمامِ خصوصیاتِ خسته کننده و ملال آورِ نثر به حد وفور راه یافته است. به نظرِ من حتا نثرِ گوته۱۳، با آن سبکِ خشک ولی خوشایندش، از این قائده مستثنا نیست. نثر او یادآورِ روزهایِ خوشِ گذشته است که گوته خود جزئی از آن بود. آن نثر بیانگرِ ذائقه ی آلمانی در روزگاری است که هنوز ذائقه ی آلمانی، - یا بهتر بگوییم شیوه ای پُر نقش و نگار۱۴ در اخلاق و هنر- وجود داشت. امّا لسینگ۱۵ یک استثنا بود. او بازیگری بود که می دانست نقشِ خود را چگونه ایفا کند و چگونه بسیاری از مسایل را دریابد. بی دلیل نبود که او نوشته های بیل۱۶ را به آلمانی ترجمه نمود و کوشش داشت تا از همنشینیِ روشنفکرانه ی کسانی چون دیده رو۱۷ و ولتر۱۸ بهره ور گردد. او حتا بیش از آن دیگران خود را با طنز نویسانِ رومی نزدیک می یافت و به آزاد اندیشی و دوری از اندیشه ی آلمانی عشق می ورزید. امّا حتا اگر زبانِ آلمانی قرار بود با نثرِ لسینگ نوشته شود، باز هم نمی توانست آهنگ نثرِ ماکیاولی۱۹ را تقلید کند. هم او که در شهریار۲۰ به ما امکانِ تنفس در هوایِ خشک و پاکیزه ی فلورانس را می دهد و می کوشد تا جدی ترین مسائل را هم با سرکش ترین ضرباهنگ ها بیان نماید. شاید هم او این کار را تعمداً و با بهره گیریِ زیرکانه از تضادی که جرأتِ ابراز آن را داشت انجام داده باشد. اندیشه های او طولانی، صعب، سخت، و هولناک اند! او در نثر خود به گونه ای جسور و شیطنت آمیز به پیش می راند.
در انتها باید پرسید چه کسی قادر است نوشته های پترونیوس را به آلمانی ترجمه کند. همان پترونیوسی که بیش از هر موسیقیدانِ بزرگی در رعایتِ ضرباهنگ های شتابنده ای که در بیان عقاید و آفریده های خویش به کار می برد استادی داشت. اگر کسی همچون پترونیوس سرعت، کشش، نیرو و حقیرانگاریِ رهانیده ی باد را داشته باشد (همان بادی که به حرکت در می آورد و التیام می بخشد) دیگر برایش این ماندابِ مهوّع و اهریمنیِ دنیای کنونی (و حتا، دنیایِ کهن) چه اهمیتی می تواند داشته باشد! و بعد آریستوفان را در نظر بیاورید. آن روحِ روشنایی بخش و مکمّل که به خاطرِ او می توان حتا از گناهِ بودنِ یونانِ باستان صرفنظر کرد (مشروط بر آن که انسان بتواند آن چه را که بخشودنی و قابلِ تغییر است دریابد). هیچ چیز به اندازه یِ اشارتی کوچک که از خوش اقبالی نصیبم شد مرا به تفکر در موردِ ابهام و طبیعتِ رازآلودِ۲۱ افلاطون برانگیخت: این که آدمی در بسترِ مرگ به زیرِ بالشش نه کتابِ مقدس را داشته باشد و نه نوشتاری مصری، فیثاغورثی و یا افلاطونی را. بلکه تنها نوشته های آریستوفان را آن جا بیابد. بدونِ آریستوفان، افلاطون چگونه می توانست زندگی را تاب آرد؟ همان زندگی یونانی که خود از اساسش منکر بود.
۱ - پی یر کُرنی نمایش نویس و شاعر سده هفدهم و از پایه گزارانِ دوران شکوفاییِ ادبیات کلاسیکِ فرانسه.
۲ - کوینتوس هوراسیوس فلاکوس غزلسرا و طنز پردازِ رومِ باستان که از شعرایِ متقدمِ یونانی تاثیر به سزایی پذیرفته بود.
۳ - غزلسرای یونانی و مبدع نوعی قالب شعری شامل بندهایی متشکل از چهار مصرع با طول های مختلف.
۴ - سرباز و شاعر یونانی که پس از هومر برترین شاعر یونانِ باستان محسوب می شد.
۵ - بزرگ ترین قصیده سرایِ روم باستان که در اشعارش پیچیدگی و ابهام زیادی به چشم می خورد.
۶ - شاعر و ادیب یونانی که اشعارش موردِ تقلیدِ بسیاری شاعرانِ رومی قرار گرفت.
۷ - شاعر و زباندانِ یونانی و بنیانگزارِ مکتبِ شعریِ هلنیستی.
۸ - شاعرِ یونانی.
۹ – خواننده مرد در نقش های فکاهی در نمایشنامه ها.
۱۰ - مخلوقی اساطیری مرکب از بُز و انسان
۱۱ - طنز نویس بزرگ یونانی که بیش از هر نویسنده دیگرِ یونانِ باستان آثارش حفظ شده است.
۱۲ - نویسنده رومی و مؤلّفِ ساتیریکون، مجموعه ای در توصیفِ ادبیاتِ رومی در سده ی نخستینِ دورانِ معاصر.
۱۳ - یوهان ولفگانگ فُن گوته شاعر و فیلسوف بزرگ دوران رُمانتیک آلمان.
۱۴ - رُکاکو، سبکِ هبری سده هجدهمِ اروپا که به تزیینات اهمیت بسیاری می داد.
۱۵ - گوتهولد افرایم لسینگ نویسنده، فیلسوف، ناشر و منتقد ادبی آلمانی که تلاشِ بسیاری برای رهاییِ ادبیات آلمان از تأثیر مستقیم ادبیاتِ فرانسه نمود.
۱۶ - پی یر بِیل نویسنده فرانسوی سده هفده و هجده فرانسه که در راهِ ایجادِ فضایِ تعامل و تساهلِ مذهبی کوشید و دانشنامه ای هم در همین زمینه منتشر نمود.
۱۷ - دنیس دیده رو فیلسوف و ادیب فرانسوی در عصرِ روشنگری و سردبیرِ دانشنامه.
۱۸ - نویسند ه و فیلسوفِ نامدارِ فرانسوی در عصر روشنگری که مبارزات زیادی بر علیه تعصب مذهبی کرد.
۱۹ - نویسنده و سیاستمدارِ ایتالیایی و بنیانگزارِ فلسفه تاریخ.
۲۰ - کتابِ اصلیِ ماکیاولی در اخلاقِ سیاسی که به واسطه آن مورد انتقادِ بسیاری قرار گرفت.
۲۱ - طبیعتِ راز آلود (nature like-sphinx). ابوالهول (اسفینکس) موجودی اساطیری مرکّب از انسان و شیر است و آن را مظهر غرابتِ سخن و پوشیده گویی می دانند.
Commentaires