top of page
jshirani1

مرغ آمین

Updated: Jul 14










دل سخت گوشه گیران که چو سنگ می نماید

به کمان ابروی دوست کنند امتحانش!


سحر از کویر آمد دل گرم ارمغانش

شب شهر یخ فروشان نفسی نداد امانش

تو صبا ز زلف تارش چه حدیث گفته بودی

که به شهر شب کشاندی همه خیل رهروانش

به کمند زلفش ای دل بگرفتت و ندانی

که : "غریبه را خبر نیست ز حال بستگانش،

نه پرنده پرگشوده ست ز دام جعد زلفش،

نه گریخته ست آهو ز کمان ابروانش

تو به خیره می خروشی و ندا نمی دهد کس

چه خموش شام تاری ز خمار مردمانش

چه ستیزه جوی رعدی که شکست استخوانش،

چه گُزیده گوی برقی که بریده شد زبانش."

بنشسته مرغ آمین، به کرانه سرد و سنگین

همه سنگ حسرت است این که کشد به چینه دانش

Comments


bottom of page