ترانه ای از جان باتیست*
ترجمه جمشید شیرانی
پروانه تک و تنهایی
امّا آیا می توانی تک و تنها پرواز کنی؟
جایگاهت را در جهان می دانی یا نه
سوی خانه پرواز می کند پروانه
سُرخآلو و قندرون
دامن کوتاه و زمزمه از درون
می بینم که خودباورانه
سوی خانه می پرد پروانه
با من این جا بمان لَختی
در اوج به زیر ستارگان
چون می روی، رها می شوی
می دانی که تو
یک پروانه ای
پیرنگی از رویایی، هوم
فرشینه ای به جانِ والایی
بدان، هرگز ندیده ام
چیزی به این زیبایی، کودکانه
پروانه ای که می پرد به سوی خانه
پرواز به سوی خانه
اوه اوه، اوه اوه
اوه اوه، اوه اوه
اوه اوه، اوه اوه
می بینی، به سمتِ ماه زوزه می کشم
روز و شب، آه ووهو
می گویند من دیوانه ام مثل یک خُل و چل
اما حالم خوبه در لباسِ سر تا پا سفید
پروانه در هوا
امکانِ پرواز به همه جا
نمایشی بی همتا
ترانه ای سپنتا و گویشی خالصانه،
پروانه ای که می پرد به سوی خانه
* جان باتیست ترانه ی زیبای پروانه را به صورت یک لالایی هنگامی که همسرش در بیمارستان مشغول درمانِ سرطان خون بود سرود. این ترانه بخشی از آلبوم جدید او است که با عنوانِ "رادیوی موسیقی جهان" به بازار آمده است. او خواننده، آهنگساز، ترانه سرا و نوازنده توانایی است و مثل بسیاری از بزرگان موسیقی معاصر آمریکا در نیواُرلئان به دنیا آمده است. او مدت هفت سال رهبر ارکستر موسیقی برنامه شبانگاهی استیون کُلبِر بود و در آن مدت جوایز ملی بسیاری دریافت کرد. بخشی از زندگی او اینک با عنوان "سنفونی آمریکایی" از سوی نتفلیکس به نمایش گذاشته شده است.
تعليقات